جدول جو
جدول جو

معنی حرص دادن - جستجوی لغت در جدول جو

حرص دادن
آزار دادن، اذیت کردن، ناراحت کردن، عصبی کردن، خشمگین کردن، جوشی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گره دادن
تصویر گره دادن
گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن، گره بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره دادن
تصویر غره دادن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض دادن
تصویر قرض دادن
وام دادن، عاریه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو دادن
تصویر گرو دادن
چیزی را به رهن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
از هم جدا کردن و تمیز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت دادن
تصویر فرصت دادن
وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا دادن
تصویر چرا دادن
به چرا بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرز دادن
تصویر هرز دادن
روان کردن آب درزمین های لم یزرع، هدردادن تلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره دادن
تصویر گره دادن
گره زدن، ایجاد مشکلی کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض دادن
تصویر قرض دادن
وام دادن وام دادن عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
جدا دانستن باز شناختن اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرض دادن
تصویر عرض دادن
نمودن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترس دادن
تصویر ترس دادن
متوحش ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریص دادن
تصویر تحریص دادن
برانگیختن آزمند کردن تحریک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لاندن یک چامه دویست جا خوانده - پیش هر سفله ریش را لانده (حدیقه) جنباندن وخدن جنبش دادن بحرکت در آودرن جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد دادن
تصویر رصد دادن
آشنا به علم ستاره شناسی، منجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارد دادن
تصویر ارد دادن
((اُ. دَ))
دستور دادن، امر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرح دادن
تصویر طرح دادن
((~. دَ))
رو گردانیدن، پیشنهاد دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا دادن
تصویر فرا دادن
((فَ دَ))
بیان کردن، گردانیدن، متوجه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرز دادن
تصویر هرز دادن
((هَ دَ))
روان کردن آب در زمین های لم یزرع، هدر دادن، تلف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برش دادن
تصویر برش دادن
Slice
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حکم دادن
تصویر حکم دادن
Rule
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرکت دادن
تصویر حرکت دادن
Motion, Move, Shift, Wiggle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درس دادن
تصویر درس دادن
Lecture
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
Narrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرصت دادن
تصویر فرصت دادن
Chance, Occasion
دیکشنری فارسی به انگلیسی